گلایه
امروز میخوام فقط گله کنم.
از تو خدا که انقد بهت التماس کردم ولی صدامو نشنیدی.انقد گریه کردم زجه زدم ولی انگار نه انگار.کجا رفت این همه دعا و نذز.
خدا مگه من گناهم چیه.چرا بهم فرزند نمیدی.چرا همیشه تو زندگیم واسه هر چیز باید انقد بهت التماس کنم.چرا باید همیشه واسه به دست اوردن هر چیزی باید انقد اذیت بشم.مگه من چقدر ظرفیت دارم.چرا عینه بقیه بنده هات نیستم که خیلی راحت همه چیز بهشون میدی؟پس چرا با من اینکارو میکنی؟مگه من بنده ی تو نیستم.
خدا جونم دیگه طاقت ندارم.دیگه نمیتونم نداشتنشو تحمل کنم.تقاصه کدوم گناهمه؟؟خدایا به گناهام نگاه نکن.خدا جونم میدونم دستام پر از گناهه ولی چشام پر از امیده.امید به مهربونیت.امیدم و نا امید نکن.ببخش من و.خدا جونم بهم نی نی بده.نی نی صحیح و سالم وصالح.نکنه تا آخر عمر بهم ندیش.نکنه انتظارم خیلی بشه.من دیگه طاقت ندارم.خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.همش با خودم میگم نکنه مثل بعضی ها تا 6 سال و 8 سال و 10 سال ..........منتظرش بمونم.خدا خواهش میکنم نه.التماس میکنم.......گریههههههههه
ولی تو ای نی نی جون.
از تو هم گلایه دارم.انقد بی معرفتی و مامانی رو تنها گذاشتی
بیا.به خدا خیلی تنهام.بیا تنهاییم رو پر کن.
.مامانی از خدا بخواه که بیای تو دله مامان.از خدا اجازه بگیر و بیا تو دلم فدات بشم من.امروز رفتیم باغ خاله.همه دعوت بودن.اونجا همه اونایی که قبل از من عروسی کرده بودن و سنشون کمتر بود بچه هاشون تو بغلشون بود.ولی من چی؟؟؟انقد غصه خوردم که از وقتی اومدم دارم های های گریه میکنم.دیگه چشمام باز نمیشه.الان هم اشک نمیزاره کیبورد رو ببینم.همه رو با گریه نوشتم.آخه دلت میاد مامان انقد گریه کنه؟بیا مامانی قول میدم بهترین مامانه دنیا باشم برات.
دیگه بریدم
از اون میترسم که آرزوی مادر شدن تو دلم بمونه و هیچ وقت مادر نشم.میدونم که همیشه چشم انتظار میمونم.گریههههههههههههههههه