دلم برات تنگ شده بود
سلام عزیز دله مامان.خوبی فداتبشم الهی؟ببخشید که چند روز نبودم و نتونستم برات بنویسم. آخه مامانی دو روز خونه عمه جون و عمو حامی رفته بودیم مهمونی.خیلی خوش گذشت.خیلی عمو حامی و عمه جون مهربونن.عمو حامی انقد مهربونه که برا اومدنت نذر کرده.قراره روز تاسوعا به نیت شما فندق جون هم غذا بده.آخه چرا نمیای و انقد ناز میکنی قربونت برم. میدونی چقدر جای تو خالی بود.خبر داری که عمه جون نی نی تو دلش داره؟ تو نمیخوای بیای تو دله مامان؟بیا تا با نی نی عمه ای هم بازی بشین. از خدا اجازه بگیر و زودی بیا تو دلم فدای قد و بالات بشم.بیا مامانی.نکنه قراره هیچ وقت نیای!نکنه آرزوی مادر شدن تو دلم بمونه!نکنه همیشه چشم انتظارم بمونم! دارم از دوریت دق میکنم.همش فکر ...
نویسنده :
هد هد
23:16